اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران
اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران از آن جهت برای فعالان حوزه منابع انسانی اهمیت دارد که میتوانند با درک درست از موقعیتهایی که امکان اشتباه در آنان بیشتر است، از وقوع آن جلوگیری کنند. مانند تابلوهای هشداردهنده رانندگی که از احتمال ریزش سنگ یا پیچ تند خبر میدهند. درواقع، شناخت این اشتباهات، یا بهتر بگوییم شناخت اشتباهات رایج «انسانها» در تصمیمگیری، نوعی شناخت بهتر مغز انسان است که نهتنها برای مدیران، بلکه در کل سازمان و حتی فراتر، در زندگی شخصی افراد نیز کاربرد دارد. در ادامه این مقاله اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران در سیمپل اچ آر برای شما ۸ اشتباه متداول را بیان کردهایم تا بتوانید با نگاهی بهتر به آنها و شرایطی که این اشتباهات بروز میدهند، از وقوعشان جلوگیری کنید.
۸ اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران
در ادامه به ۸ مورد از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران اشاره میکنیم و هرکدام از آنها را مورد بررسی قرار میدهیم. این ۸ اشتباه جبرانناپذیر عبارتند از:
- اشتباه یک: علاقه به سرعت
اولین مورد از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران ، علاقه به سرعت است. البته اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم، علاقه به «سریع بودن» نیست که ما را در تصمیمگیری دچار اشکال میکند؛ بلکه علاقه به گرفتن نتیجه و «مؤثر بودن» است که باعث میشود چنین اشتباهی کنیم. برای مثال، نامه اعتراض یکی از پرسنل را برروی کارتابل خود میبینیم و اولین واکنشی که نشان میدهیم، دستور «اخراج» آن شخص را صادر میکنیم. شاید این دستور، ما را از دست اعتراضهای هرروزه آن شخص خلاص کرده باشد، آما آیا مسئله را نیز حل کرده است؟
- اشتباه دو: علاقه به شلوغ بودن
در مقاله انواع فرهنگ سازمانی درباره اینکه چرا بهصورت کلی، فرهنگ سازمانها درحال حرکت به «شلوغ بودن» است، صحبت کردیم. این فرهنگ شلوغی، که مدیران احساس میکنند همیشه وقت کافی ندارند و حتی زمان کافی برای اتخاذ تصمیم را نیز ندارند، یکی از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران است. به تأخیر انداختن یک تصمیمگیری، خودش یک «تصمیمگیری» است و از شما انرژی میگیرد. بهتر است کمی سرعت خود را کم کنیم و تا جای ممکن، تصمیمات را به آینده موکول نکنیم. «سریع تصمیم گرفتن» و «تصمیم نگرفتن»، هر دو از بزرگترین اشتباهات هستند.
- اشتباه سه: بذار اینو حل کنم!
«بذار اینو حل کنم» نیز از دیگر اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران است؛ به این معنی که ما توجه کمی به کل قضیه داریم و فقط به یک زاویه از آن نگاه و تلاش میکنیم که آن مشکل را به هر قیمتی حل کنیم. برای مثال، در شرکت استارتآپی که هنوز به درآمدزایی نرسیده است، وقتی پرسنل خسته میشوند، مدیر به یک باره تصمیم میگیرد که کل پرسنل را به سفر یک هفتهای کیش ببرد و دو ماه بعد هم کل بیزینس اعلام ورشکستگی میکند! درحالی که این احساس خستگی و یا بهطور کلیتر، فرسودگی شغلی، با راهکارهای دیگری نیز قابل حل بود و نیازی به این اندازه هزینه نداشت.
- اشتباه چهار: دیدگاه من کاملترینه!
تقریباً در همه شرایط سازمان، هر تصمیمی که مدیران میگیرند، به دیگران نیز مربوط میشود. پس خیلی بعید است که تصمیمی که مدیر به تنهایی اتخاذ کرده است، به موفقیت بیانجامد. حتی ممکن است که بعد از مشورت با دیگران، بازهم به همان تصمیم برسند، اما این بار تمام مدیران در اجرای آن تصمیم کمک خواهند کرد. برای مثال، شرایطی را تصور کنید که مدیری به تنهایی تصمیم قطع همکاری با شخصی را در تیمی میگیرد که عملکرد ضعیفی داشته است، بدون آن که با مدیر مستقیم شخص صحبت کند و بعد از اخراج کارمند متوجه میشود که پروژه مهمی در دست شخص وجود داشته که با رفتن زودهنگام آن شخص، خسارت سنگینی به مجموعه وارد شده است. (در مقاله مدیریت تغییر در سازمان، درباره تغییر سبک مدیریت با تغییر اندازه تیم را صحبت کردهایم.)
- اشتباه پنج: آمار اشتباه میگه!
یکی دیگر از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران این است که ما بهدنبال کورسوی امیدی برای تأیید تصمیم خود هستیم؛ درحالی که اعداد و آمار چیز دیگری را نشان میدهند. حتی این اشتباه بهصورت گروهی نیز روی میدهد و کل گروه بهصورت متعصبانه برروی تصمیمی که گرفتهاند، میمانند. برای مثال، وقتی که یکی از لاینهای بیزینس در حال ضرردهی به کل مجموعه است و درحالی که گزارشات و تحلیلها، این وضعیت را ادامهدار میبینند، مدیر همچنان به دلیل اینکه چند مشتری از آن محصول راضی بودند، به فعالیت آن لاین از بیزینس ادامه میدهد.
- اشتباه شش: حسم میگه!
توجه به احساس در تصمیمگیری انتخاب رنگ تیشرت میتواند خوب باشد، اما تصمیمگیری از روی احساس برای سازمان، تصمیمگیری است که سرشار از اشتباهات رایج مغز انسان است. برای مثال، اگر از روی احساسات در صبح تصمیم بگیرید، تصمیمتان با زمانی که شب این کار را انجام دهید، متفاوت خواهد شد.
- اشتباه هفت: تصمیمگیری، پروژه است
منظور از این مورد از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران ، یعنی تصمیمگیری پروژهای، این است که معمولاً تصور میکنیم اگر ابتدا تمام زوایا را بررسی کنیم و سپس به سراغ اجرا برویم، بهترین کار را کردهایم. مثلاً وقتی میخواهیم ماشین بخریم، ماشین موردنظر خود را پیدا کنیم و پیش اولین اتوگالری برویم و همانجا خرید کنیم (اشکال این مدل تصمیمگیری، در خرید خودرو کاملاً قابل لمس است اما در سازمان، این اشتباه را بسیار انجام میدهیم.) اما تصمیمگیریهای درست، نه بهصورت پروژهای، بلکه بهصورت «فرایندی چرخشی» انجام میشوند که در آن، یک تصمیمگیری بررسی میشود، درباره آن بازخورد گرفته، مجدد بررسی میشود و این چرخه آنقدر تکرار میگردد تا به اطلاعات کافی درباره آن برسیم. اگر دید فرایندی در خرید خودرو داشته باشیم، بعد از اینکه مدل خودرو را انتخاب کردیم، پیش چند اتوگالری میرویم و قیمتها و شرایط پرداخت را بررسی و سپس مجدداً گزینهها را بررسی میکنیم تا به تصمیم درست برسیم.
در فضای کسب و کار امروزی نیز این مدل تصمیمگیری فرایندی، که بازخورد دادن در آن از اهمیت بالایی برخوردار است، میتواند جلوی خسارات فراوانی را بگیرد و از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران جلوگیری کند. برای مثال، در همان راهاندازی بیزینس لاین جدید با دید فرآیندی، ابتدا سرمایهگذاری محدود انجام میشود، سپس رفتهرفته سرمایهگذاری بیشتر میشود اما با دید پروژهای، بعد از بررسی و تصمیمگیری، به یکباره سرمایهگذاری سنگینی در آن لاین انجام خواهد شد.
- اشتباه هشت: ذهن قدرتمند
و درنهایت، هشتمین مورد از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران ، ذهن قدرتمند است. به این صورت که تصور میکنیم ذهنمان قدرت پردازش تمام جنبههای مختلف را در خود دارد. حال آن که خود انیشتین هم همیشه همراه خود یک دفترچه داشته که بعید است ذهن کسی به قدرت او باشد. تلاش میکنیم تمام اطلاعاتی که در ذهن داریم را در همان ذهنمان نگه داریم و پردازش کنیم و با چهرهای «شرلوگ هلمزی»، مشکلات سازمان را بدون اینکه دست به قلم و جمعآوری مستندات بزنیم، حل کنیم.
به سادگی، اشتباه نکنیم
درمان اشتباهات و سوگیریهایی که ذهنمان انجام میدهد، خارج از حوزه فعالیت منابع انسانی است اما جلوگیری از بروز اشتباهات ذهنی، کاری است که دقیقاً این واحد میتواند از طرق مختلف در سازمان انجام دهد. برای مثال، وقتی میدانیم که یکی از اشتباهات رایج در تصمیم گیری مدیران این است که به اطلاعات و آمار توجه نمیکنند، از آنها میخواهیم که در تصمیمگیریهای مهم، قبل از اینکه تصمیم خود را اجرایی کنند، به سایر مدیران دلایل خود را ارائه کنند. یا وقتی میدانیم که مدیری در سازمان، سریع تصمیم میگیرد، از او بخواهیم که نتایج احتمالی تصمیمات خود را پیشبینی کند و پس از انجام آن تصمیم نیز با پیشبینی خود مقایسه کند و هزاران راهکار دیگر که میتوانیم با کمک آن، کیفیت تصمیمگیری را در سازمان افزایش دهیم.
نظرات شما