انواع ساختار سازمانی
شناخت انواع ساختار سازمانی میتواند مانند انتخاب خودرو مناسب برای سفر باشد؛ همانطور که برای سفر در دل کویر، یک نوع خودرو و برای سفر در بزرگراه، نوع دیگری خودرو موردنیاز است، هر ساختار سازمانی نیز مناسب برای نوعی خاص از سفر در زمانی خاص است که شناخت آنان مانند این است که بدانید در پارکینگ سازمان خود چه نوع خودروهایی موجود است و هر خودرو چه ویژگیهایی دارد. سپس میتوانید با توجه به هدف، راننده، کمک راننده، شرایط جوی و بسیاری موارد دیگر، خودرو مناسب خود را انتخاب کنید. در ادامه مقاله انواع ساختار سازمانی در سیمپل اچ آر به بررسی انواع ساختارهای محبوب در مجموعهها میپردازیم.
چرا ساختار سازمانی مهم است؟
همانطور که در مقاله ساختار سازمانی نیز بررسی کردیم، این ساختار است که تعیین میکند افراد چه کاری انجام دهند، به چه فردی گزارش دهند و تصمیمات چطور اتخاذ میشوند. حتی اگر کمی فراتر نگاه کنیم، انواع ساختار سازمانی میتواند تعیین کند که سرعت واکنش سازمان به اتفاقات و تغییرات بازار چقدر سریع یا کند است. برای مثال، سازمان بزرگی را مانند دولت درنظر بگیرید. چقدر طول میکشد که مشخص شود یک قانون ناکارآمد است؟ یک سال، پنج سال، یک دهه یا بیشتر؟ علاوهبراینها، این ساختار سازمانی است که میتواند تا حد زیادی به فرهنگ سازمانی کمک کند؛ به طوری که میتوان گفت درهم تنیده هستند. برای مثال، سازمانی را درنظر بگیرید که هر واحد، مسئول تنها عملکرد یک بخش از سیستم است. در این ساختار، احتمال بالایی وجود دارد که اگر شخصی ایراد یا اشکالی از سایر واحدها ببیند، در جهت رفع و یا گزارش آن، اقدامی انجام دهد.
فاکتورهای انواع ساختار سازمانی چیست؟
انواع ساختار سازمانی متفاوتی که وجود دارند که در موارد گوناگونی با یکدیگر متفاوتاند، اما اگر خود این ساختارها را عمیقاً بررسی کنیم، شش فاکتور اصلی میبینیم که براساس آنها، ساختارهای متفاوت سازمانی ساخته میشود:
- سلسلهمراتب (Chain Of Command): یکی از اصلیترین فاکتورهای تعیینکننده در ساختار سازمانی، سلسلهمراتب سازمانی است. این سلسلهمراتب میتواند بلند یا کوتاه باشد؛ درهرحال، در سازمان تعیین میکند چه فردی به چه فردی گزارش دهد.
- حیطه اختیار (Span Of Control): دومین فاکتور تعیینکننده در انواع ساختار سازمانی، حیطه اختیار افراد است که به تعداد افرادی که هر شخص مدیریت میکند، اشاره دارد.
- تمرکزگرایی (Centralization): چه فردی در سازمان تصمیم نهایی را میگیرد؟ آیا قرار است تمام تصمیمات در همه حوزهها توسط مدیرعامل گرفته شود یا هر مدیری در هر بخشی میتواند تصمیمات خودش را بگیرد؟ منظور از ساختار سازمانی Centralized سازمانی است که تصمیمات به افراد محدودی ختم میشود و منظور از سازمان Decentralized سازمانی است که هر مدیری یا هر شخصی میتواند در حوزهای خاص، تصمیمگیری کند.
- تخصصگرایی (Specialization): این مدل از انواع ساختار سازمانی به این معنی است که سازمان چه میزان موقعیتهای شغلی خود را تخصصی طراحی میکند. برای مثال، در تیم فروش خود افراد را به فروش داخل کشور، خارج کشور، مشتریان قدیمی، مشتریان جدید، مشتریان طلایی، مشتریان نقرهای تقسیم میکند یا اینکه یک تیم کلی فروش درنظر میگیرد.
- رسمیت (formalization): در ساختار سازمانی رسمی، اولویت موقعیت شغلی است که شخص در آن قرار گرفته است و گستره اختیارات و مسئولیتها، تماماً بهوسیله موقعیت شغلی تعریف میشود. اما در ساختار غیررسمی، اولویت افرادی هستند که در آن موقعیتهای شغلی قرار گرفتهاند و افراد میتوانند از حدود اختیارات خود خارج شوند.
- دپارتمانبندی (Departmentalization): سازمانی که دپارتمانبندی محکمی داشته باشد، سعی میکند هر فرآیند یا محصول خود را برعهده یک دپارتمان بسپارد و اختیار کاملی به آن واحد بدهد و بین دپارتمانهای مختلف آن نیز تقریباً هیچ ارتباطی وجود ندارد یا ارتباط ضعیفی وجود دارد. در حالی که سازمانی که دپارتمانبندی ضعیفی دارد، این اجازه را به تیمهای مختلف میدهد که با یکدیگر تعامل داشته باشند و در حدود اختیارات یکدیگر وارد شوند.
انواع ساختار سازمانی چیست؟
در ادامه، به بررسی انواع ساختار سازمانی میپردازیم:
ساختار سازمانی ارگانیک یا فلت (Organic structure)
ساختار سازمانی ارگانیک (فلت نیز گفته میشود) در تضاد با ساختار سازمان بروکراتیک، هرمی یا مکانیک قرار میگیرد. این مدل از انواع ساختار سازمانی ، دارای سه ویژگی بارز است:
- غیرمتمرکز اداره میشود.
- تخصصگرایی پایینی دارد.
- دپارتمانبندی ضعیفی پابرجاست.
یعنی در ساختار سازمانی ارگانیک ممکن است چند تیم درحال همکاری در یک پروژه باشند، چند تیم به یک نفر پاسخگو باشند یا تیمها، پروژههای مختلفی را براساس ظرفیت و توانایی که دارند، نه براساس مسئولیتی که دارند، قبول میکنند. استفاده از انواع ساختار سازمانی ارگانیک یا فلت باعث میشود که سازمان به سمت مدیریت پروژه چابک برود و اجایلتر شود که در آموزش و توسعه افراد بسیار مؤثر واقع میشود؛ زیرا به آنان فرصت تجربههای جدید داده میشود و درنتیجه، در طولانیمدت، تیمی توانمندتر در سازمان ایجاد خواهد شد. علت این موضوع هم این است که افراد، تجربههای بیشتری در حوزههای مختلف داشتهاند. این ساختار سازمانی یکی از محبوبترین ساختارها برای استارتآپهاست. البته نکات فراوانی در پیادهسازی این ساختار وجود دارد که در مقاله دلایل شکست استارتاپ ها آنها را موردبررسی قرار دادهایم.
ساختار سازمانی مکانیک یا هرمی (Mechanic structure)
ساختار سازمان هرمی، بروکراتیک یا مکانیک را میتوان ازجمله قدیمیترین ساختارهای سازمانی دانست که هنوز هم در بسیاری سازمانها مورد استفاده قرار میگیرد. سه ویژگی بارز که در این نوع از انواع ساختار سازمانی وجود دارد، شامل موارد زیر است:
- متمرکز اداره میشوند.
- تخصصگرایی بالایی دارند.
- رسمیت بالایی را پیروی میکنند.
در سازمانهایی که این مدل از انواع ساختار سازمانی وجود دارد، فکر همه چیز از قبل شده است. هر فرآیند یا تصمیمی که بخواهد گرفته شود، تمام مراحل، افراد و تأییدیهها از قبل مشخص است و استانداردهای خاصی برای انجام هرکاری وجود دارد. بنابراین مشخص است که این ساختار سازمانی برای جایی مناسب است که فرآیندهای سازمانی از قبل کاملاً مشخص باشند و هیچ تغییر در آن ایجاد نشوند؛ بنابراین میتواند گزینه مناسبی برای محیطهای صنعتی و تولیدی که معمولاً تغییرات آن نسبت به صنعت تکنولوژی بسیار کمتر است، مورد استفاده قرار گیرند.
ساختار سازمانی عملکردی (Functional Organizational Structure)
این نوع از انواع ساختار سازمانی به عبارت ساده، ساختار سازمانی عملکردی یا Functional، افراد با تخصصهای مشابه را در کنار یکدیگر قرار میدهد. مثلاً پرسنل فروش را در واحد فروش، پرسنل مارکتینگ در واحد مارکتینگ و به همین ترتیب پیش میرود. باور اصلی در چنین ساختارهای سازمانی، «تخصصگرایی متمرکز» است. به این مفهموم که باور دارند افراد با تخصصهای مشابه باید در کنار یکدیگر کار کنند و بهعنوان یک تیم متمرکز، نیاز کل سازمان را برطرف نمایند. برای مثال، اگر شما در تیم حسابداری نیاز دارید که پوستر گرافیکی طراحی کنید، نمیتوانید شخصی را در تیم خودتان اضافه کنید یا از شخصی بیرون از مجموعه کمک بگیرید؛ بلکه باید به واحد گرافیک مجموعه درخواست خود را اعلام کنید. ایده اصلی بهوجودآمدن General manager ها، یا به اصطلاح مدیران عمومی، بهدلیل وجود چنین طراحیهای سازمانی بود. در چنین سازمانها با چنین استراتژی شما به مدیرانی نیاز دارید که از حوزههای مختلف مقداری بدانند تا بتوانند این Function های مختلف را به یکدیگر وصل کنند.
- مزایای ساختار سازمانی عملکردی: یکی از مهمترین فواید ساختار سازمانی عملکردی، توجه به تخصصگرایی است و برای مثال، چون در یک واحد افراد زیادی مشغول به کار میشوند، مثل واحد حسابداری، مسیر شغلی و پیشرفت برای افرادی که تازه وارد تیم شدهاند بسیار شفاف میشود. علاوهبراین، در فرآیند جذب و استخدام نیروی انسانی و نگهداشت پرسنل نیز مسیر خیلی راحتتر از سایر مدلها میشود؛ زیرا شما میدانید که دقیقاً بهدنبال چه شخصی بگردید و چه چیزی از او بخواهید. همچنین این ساختار جلوی اینکه مجموعه بخواهد برای یک تخصص، چندبار هزینه کند را میگیرد (که ممکن است باعث کاهش یا افزایش هزینه بهدلیل طولانیترشدن فرآیندها شود). بهطورکلی میتوان گفت که مدل Functional یک مدل مناسب برای سازمانها در آغاز فعالیتهایشان است و رفتهرفته مجبور هستند به دیگر ساختارهای سازمانی رجوع کنند.
- نقاط ضعف ساختار سازمانی عملکردی: معمولاً در این نوع از انواع ساختار سازمانی شاهد ساختن امپراطوریها و مرزهای محکم بین دپارتمانهای مختلف هستیم. «معنا» در سازمان گم میشود و هدف هر دپارتمان تقویت خودش و منابع خودش میشود. بعضی از جملات توقع میرود که در این ساختارهای بیشتر شنیده شود؛ مانند «این کار به واحد ما ربطی نداره» یا «باید این کارو از فلانی پیگیری کنید»، البته که در سازمان توقع نمیرود هر فردی هرکاری را انجام دهد، اما منظور از این جملات این است که احساس مسئولیت پذیری در محیط کار در این تیمها بهشدت کم میشود.
ساختار سازمانی محصول محور (Product Based Divisional Structure)
ساختار سازمانی محصول محور به کمک یک نفش اصلی در آن ایجاد میشود بهعنوان Product Manager یا مدیر محصول. مدیر محصول پاسخگوی قسمتهای مختلف و متنوعی در سازمان در به سرانجامرساندن تولید یک محصول یا سرویس خاص است. بهطور معمول، در در این دسته از انواع ساختار سازمانی، مدیر محصول در کنار یک مدیر اجرایی باهم نقش ایفا میکنند که مدیر محصول تمرکز در حوزه مارکتینگ و فروش دارد و مدیر اجرایی در حوزه مالی، کیفیت و تحویل محصول فعالیت دارد. هدف در ساختار سازمان محصولمحور این است که یک نفر نسبت به سودآوری آن محصول خاص پاسخگو باشد و تمام فعالیتهای مربوط به آن را مدیریت کند.
- مزایای ساختار سازمانی محصولمحور: شما تقریباً از تمام مزایای ساختار سازمانی عملکردی در این مدل استفاده میکنید، با این تفاوت که نکات منفی آن را تا حد زیادی ندارید. در ساختار سازمانی عملکردی، یکی از مهمترین معضلات این بود که امپراطوریهای بزرگی درست میشد که بیمعنی بودند. برای مثال، واحد مالی در سازمان بهتنهایی خودش خیلی قوی میشد و به بقیه واحدها کاری نداشت. اما در مدل محصولمحور، تمام تلاش افراد داخل آن تیم محصول این است که آن را سودآوری و موفقتر کنند. هرچند که ممکن است بین تیمهای مختلف محصول اختلافاتی ایجاد شود. همچنین این ساختار در تربیت و ارتقا مدیران با دیدی گسترده خیلی خوب عمل میکند؛ زیرا مدیران در این ساختار مجبورند با افراد مختلفی با تخصصهای مختلفی در ارتباط باشند و رفتهرفته دیدی جامعی نسبت به فعالیتهای مختلف سازمان بهدست میآورند.
- معایب ساختار سازمانی محصولمحور: یکی از مهمترین مشکلات این نوع از انواع ساختار سازمانی، افزایش هزینههای منابع انسانی در سطح کل سازمان است. دلیل اصلی این اتفاق این است که شما مجبورید از تخصصهای مختلف بهصورت چندباره در تیمهای مختلف استفاده کنید که بر هزینههای شما اضافه خواهد کرد. علاوهبراین، مسیر پیشرفت شغلی نیز در ساختار محصولمحور دشوار میشود؛ زیرا در هر تیم محصول، یک یا دو نفر از هر تخصص وجود دارد. بنابراین هم افراد کمی برای منتورینگ وجود دارد و هم ارتقا معنی خاصی در این ساختارها نمیدهد. درنهایت، توجه بیش از اندازه به سودآوری محصولات، جلوی خلاقیت سازمانی را میگیرد. بعضی اوقات لازم است که شما در بازار ریسک کنید و محصولی ناشناس و عجیب را وارد بازار کنید، اما چنین ساختاری جلوی کارهایی از این دست را از شما میگیرد.
ساختار سازمانی بازار محور (Market based Division Structure)
شباهت انواع ساختار سازمانی بازار محور و محصولمحور زیاد است، اما یک تفاوت اساسی در دیدگاه آنان وجود دارد: در ساختار سازمانی محصولمحور، اولویت ما، داخل سازمان و فرآیندهای مختلف است که یک محصول را از محصول دیگر متفاوت میکند و به مشتریان آن محصول کاری نداریم. اما در ساختار سازمانی بازارمحور، ملاک اصلی دستهبندی افراد مختلف برای اینکه آنان را در تیمهای مختلف قرار دهیم، بازار و پرسونای ما است؛ یعنی ممکن است اگر ساختار سازمانی را بازارمحور طراحی کنیم، به یک تیم، چهار محصولمحور شود که مخاطبین آن یکی است، اما در ساختار سازمانی محصولمحور، اولویت این است که هر محصول یک تیم داشته باشد؛ یعنی اگر سازمانی دارای محصولات و خدماتی است که هرکدام این خدمات، دستهای خاص از مشتریان را ملاک قرار داده است، این ساختار سازمانی میتواند برای آنان مناسب باشد. اما اگر اختلاف بین دستههای مختلف مشتریان سازمان اندک است، ساختار محصولمحور میتواند انتخاب بهتری باشد.
استفاده از ساختار سازمانی بازارمحور، تمرکز برروی مشتری را به حداکثر میرساند و این امکان را میدهد که هرگروه بهصورت متمرکز، برروی نیازهای دسته مشتریان خودش تمرکز کند. اما همین اختیار بالا در صورتی که کنترل نشود، میتواند استراتژی کلان سازمان را دچار اختلال کند؛ زیرا هرواحد، تنها بهدنبال پاسخ مناسب مشتری خودش، بدون توجه کردن به استراتژی کل سازمان است.
ساختار سازمانی جغرافیایی (Geographical Divisional Structure)
همانطور که از اسم آن مشخص است، این نوع از انواع ساختار سازمانی براساس موقعیت جغرافیایی تقسیمبندی میشود و برای سازمانهایی که یکی از استراتژیهای رشد آن جغرافیایی است (منبع)، مانند رستورانهای زنجیرهای، میتواند بسیار موفق عمل کند. همچنین استفاده از این ساختار، نیازمند تمرکززدایی بالایی است؛ به این معنی که باید اختیارات بهطور کامل واگذار شوند. تصور کنید که اگر در رستورانهای زنجیرهای برای پاسخدهی به یک مشتری ناراضی، باید همیشه از دفتر مرکزی با مدیرعامل اجازه میگرفتند، چه فاجعهای پیش میآمد.
این مدل از انواع ساختار سازمانی قدرت اختیار بالایی را به هر شعبه از بیزینس میدهد و درنتیجه، سرعت تصمیمگیری را تا حد خوبی افزایش میدهد. همچنین این امکان را به بیزینس میدهد که به مشتریان مختلف از نظر زبان، گویش و موقعیت جغرافیایی متفاوت دست پیدا کند و مسیر رشد را هموارتر نماید. اما همانند ساختار سازمانی محصول محور، امکان موازیکاری فراوانی را در سازمان ایجاد میکند که میتواند خسارتزننده باشد.
ساختار سازمانی فرآیند محور (Process Based Structure)
بین انواع ساختار سازمانی مختلف ممکن است شباهتهای زیادی وجود داشته باشد؛ یعنی شما ممکن است با هر یک از این مدلها، یک سازمان را طراحی کنید ولی درنهایت، چارت سازمانی شما یک شکل دربیاید. اما مسئله اینجاست که تفاوت اصلی در ساختارهای سازمانی متفاوت، در دیدگاهی است که هرکدام آنها به سازمان دارند. دید اصلی در ساختار سازمانی فرآیند محور این است که واحدهای مختلف، نه براساس عملکرد، بلکه براساس اینکه یک فرآیند با همکاری دیگر واحدها بهطور کامل تمام شود، کنار یکدیگر قرار میگیرند.
برای مثال، ممکن است واحد تحقیق و توسعه، ساخت نمونه اولیه، نظرسنجی از مشتری و تولید انبوه، یک دیدگاه فرآیندی را دنبال میکنند. بزرگترین مزیت این نوع از انواع ساختار سازمانی این است که احتمال خطا و اشتباه را تا حد بالایی کاهش میدهد؛ زیرا تا کار یک قسمت تمام نشود، کار قسمت دیگر شروع نمیشود و همه قسمتها در کنار یکدیگر برای رسیدن به انتهای فرآیند تلاش میکنند. علاوهبراینها، این ساختار سازمانی با توجه به تأکیدی که برروی به اتمام رسیدن فرآیند دارد، باعث میشود گروههای غیررسمی زیادی در سازمان ایجاد شود که درنتیجه، باعث بهبود رابطه درون سازمانی میشوند.
ساختار سازمانی ماتریکسی (Matrix Structure)
اولویت اصلی در انواع ساختار سازمانی ماتریکسی برروی استفاده حداکثری از ظرفیت مجموعه است، حتی اگر به قیمت سردرگمی اعضای تیم تمام شود. این دیدگاه طراحی ساختار سازمانی، هر شخص را در سازمان به دو پروژه مختلف وصل میکند که میتواند آن دو پروژه، یکی تیم عملکردی، یعنی افرادی با مهارتهای مشابه آن شخص و آن یکی، دید فرآیندی، یعنی برای تکمیلکردن قسمت مشخصی از کار باشد. مهمترین نکته در طراحی ساختار ماتریکسی این است که هر شخص، باید به دو تیم متفاوت یا دو پروژه متفاوت (میتواند در آن پروژهها تنها باشد) که مدیر مستقیم در هرکدام این دو پروژه یا تیم، باید با یکدیگر متفاوت باشند، وصل میکند.
وقتی شما در سازمان، هر شخص را به دو پروژه مختلف، که درواقع به دو مدیر مختلف وصل میکنید، اتفاقی که روی میدهد این است که آن شخص از ظرفیت، توانایی و ضعفهای هردو مدیر آگاه میشود و احتمال بیشتری وجود دارد که بتواند از ظرفیت این دو مدیر برای بهبود یکدیگر استفاده کند و عملکرد کلی سازمان را بهبود بخشد. البته این مدل از انواع ساختار سازمانی بهدلیل اینکه هر شخص دو مدیر دارد، پیچیده است و باعث سردرگمی و حتی فرسودگی شغلی در افراد سازمان میشود. اما میتواند بالاترین سطح ارتباط در داخل سازمان را محیا کند و تمام سازمان را از ظرفیتهای یکدیگر مطلع سازد.
ساختار سازمانی متمرکز بر بازار (MOE)
در دنیای امروز کسب و کارها، که شاهد تغییرات زیاد و شدید، مشکلات سیاسی و اجتماعی و موجهای اقتصادی گوناگون است، لازم است سازمانها ساختار خود را مجدد طراحی کنند تا بیش از گذشته به دنیای متغیر اطراف خود پاسخ دهند. لازم است بیش از گذشته به دنیای اطراف خود توجه کنند و اولویت را از داخل سازمان به خارج سازمان ببرند. این مدل ساختار سازمانی مدل سازمانی متمرکز بر بازار یا Market Oriented Ecosystem (یا بهصورت اختصار MOE) نام دارد. اولین کلمه این ساختار، مارکت است و از همان ابتدا میگوید که الزاماً افزایش سهم و قدرت در بازارهایی که تاکنون سازمان در آن وجود داشته است، اولویت فعالیت ما نیست؛ بلکه ما بهدنبال فرصتهای مناسب در کل بازار میگردیم. کلمه دوم حائز اهمیت در این Organizational structure، اکوسیستم بهجای کلمهای مانند منابع یا Resources است؛ یعنی توجه سازمان تنها به ظرفیتهایی که خودش دارد نیست و از تمام ظرفیتهای بازار، شرکا و پرسنل استفاده میکند.
ویژگی اصلی ساختار سازمانی متمرکز بر بازار چیست؟
در ساختار سازمانی متمرکز بر بازار یا همان MOE، بهجای اینکه مجموعه براساس دستورات مختلف از بالا مدیریت شود و سپس اجازه استفاده منابع صادر شود، یک پلتفرم منابع دارد که شامل منابع مالی، منابع انسانی، اعتبارات و هر نوع دارایی دیگر از سازمان است که به فرصتهای مختلفی که در بازار ایجاد میشود، اختصاص داده میشود. این فرصت به یک تیم بهصورت مستقل محول میشود که اعضای آن شروع به تحلیل نیاز مشتری و پاسخ دادن به آن میکنند. درواقع این ساختار، برخلاف فرمی که تیم های چند تخصصی دارد، است که پروژهای تعریف و بین واحدهای مختلف در سازمان پخش میشود.
برای مثال، مجموعهای را تصور کنید که یک واحد گرافیک دارد که متشکل از ۵ نفر است. همه افراد بهصورت مشترک در تمام پروژهها فعالیت دارند؛ اما این Organizational structure میگوید بهجای تقسیمبندی براساس تخصص افراد و گروه گروه کردن آنان، هرگروه را براساس یک نیاز بازار طراحی کنید. آن تیم برای پاسخ به آن نیاز بازار ممکن است یک نفر گرافیست، دو نفر برنامهنویس و سه نفر کارشناس فروش نیاز باشد که تنها به آن نیاز بازار پاسخ دهند.
شاید در نگاه اول، این سبک از انواع ساختار سازمانی شبیه ساختار هلدینگ وابسته باشد، اما تفاوت بین این دو، این است که افراد بهصورت مستقیم با یکدیگر در گروههای مختلف در ارتباط هستند و اطلاعات را با یکدیگر به اشتراک میگذارند. همچنین منابع مالی و منابع انسانی ساختار متمرکز بر بازار در مقایسه با ساختار هلدینگی، بازهم بهصورت اشتراکی است. درحالی که در ساختار هلدینگی، بهصورت اشتراکی نیست و هر هلدینگ، منابع خاص خودش را دارد (مانند ساختار گروه صنعتی گلرنگ).
چرا ساختار سازمانی متمرکز بر بازار میتواند موفق عمل کند؟
ساختارهای سازمانی متمرکز بر بازار، شاید چیز جدیدی نباشد، اما جنبههایی که برای سازمان ارزش ایجاد میکنند، باگذر زمان بیشتر و بیشتر میشوند. این مزیتهای این نوع از انواع ساختار سازمانی شامل موارد زیر است:
- تمرکز بر بازار: بیشترین تمرکز این Organizational structure، بر بازار و تغییرات سریع آن است که مجموعه را در کوتاه و بلندمدت موفق میکند. (در مقاله موفقیت سازمانی، درباره عوامل کلیدی موفقیت در سازمان بیشتر صحبت کردهایم.)
- سرعت: باتوجه به سرعتی که ساختار سازمانی متمرکز بر بازار به ما میدهد، میتوانیم از استراتژیهای گوناگون برای بازارهای گوناگون و نیازهای مختلف استفاده کنیم و محدود یه یک استراتژی نمیشویم.
- توجه به ظرفیت: براساس هر نیازی که در بازار ایجاد میشود، این فرصت را داریم که تمام ظرفیت سازمان را برای پاسخدهی به آن بسنجیم و در صورت نیاز، از کل ظرفیت خود استفاده کنیم.
- افزایش احساس تعلق سازمانی: هر شخصی در مجموعه، مسئول انجام دادن تنها کار خود نیست؛ بلکه هر فردی در سازمان، در تیمی مشغول به فعالیت است که مسئولیتش برطرف کردن نیاز مشتری است و این اتفاق باعث افزایش رضایت شغلی پرسنل و تعلق سازمانی میشود.
- افزایش توان مدیریت: شما در سازمان، دیگر محدود به چند مدیر نیستید؛ بلکه هرروز و با هر نیازی که در بازار ایجاد میشود، درحال تربیتکردن مدیرانی مسئولیتپذیر و جدید برای مجموعه خود هستید (باتوجه به اینکه نیازهای بازار، معمولاً بیش از تعداد مدیران است.)
- افزایش ارتباطات: پرسنل سازمان برای اینکه پروژههای خود را موفق کنند، بیش از گذشته با یکدیگر صحبت میکنند. همچنین ارتباط پرسنل تنها با افرادی که همتخصص خودشان هستند، نیست و با تخصصهای گوناگون مکالمه میکنند.
نظرات شما